و اما سیزده بدر...
سیزده بدر امسال هم ما اینجا تنها بودیم . من از قبل برنامه ریزی کرده بودم که بریم بیرون یک سیزده بدر سه نفره ولی صبح اصلا نه من به روی خودم آوردم و نه مسعود و هر دو خواب رو ترجیح دادیم . تا ساعت 12 تو هم پا به پای ما خوابیدی . بعدش هم که بیدار شدیم صبحونه خوردیم . بعدش بابا رفت بیرون ناهار گرفت و ناهار رو هم خونه خوردیم و بعدازظهر بعد از اینکه تو خوابیدی و بیدار شدی رفتیم یه دوری تو خیابونا زدیم . همه پارکها رو سر زدیم ولی اینقدر همه جا شلوغ بود که جای سوزن انداختن نبود . از اونجایی که هم من هم مسعود از شلوغی خوشمون نمیاد و تو هم نمی تونستی راحت واسه خودت راه بری و بازی کنی بالاخره یه جای دنج و خلوت رو پیدا...
نویسنده :
الهام
9:26